جمال میرصادقی
- به کوشش عاطفه صابونی
جمال میرصادقی، داستاننویس و نویسندهی پرکار ایرانی، در 19 اردیبهشت ماه سال 1312 به دنیا آمد. تنهایی در محیط خانه، او را به خواندن کتاب و داستان کشاند. «امیر ارسلان نامدار» اولین کتابی بود که خواند و بعد از آن، کتابهای «تارزان»، «کنت مونت کریستو»، «سه تفنگدار» و غیره را کرایه میکرد و سرش گرم میشد. علاقهاش به خواندن، استعداد نوشتن را در او بیدار کرد. دبیرستانی بود که با همکلاسیاش بیژن مفید قرار گذاشتند که بنویسند و هر ماه دربارهی نوشتههایشان نظر بدهند و منتقد کارهایشان نیز باشند. در کنار درس و نوشتن، اما همچون پدرش به کارگری، مشغول بود و روزگار میگذراند.
جمال برای تحصیل در دانشگاه رشتهی ادبیات فارسیِ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران را انتخاب میکند و در سال 1337 از این دانشگاه فارغالتحصیل میشود. او در دوران دانشجویی به خواندن و نوشتن ادامه میدهد تا آنجا که داستان کوتاه «گلها، کلاغها و آدمها» در مسابقهی ادبی مجلهی «سخن» رتبهی نخست را میآورد و در همان مجله چاپ میشود. این اولین داستان از میرصادقی است که بختِ انتشار را با خود میآورد. از این راه، میرصادقی جوان به سراغ پرویز ناتل خانلری، سردبیر مجله «سخن»، که همزمان استاد دانشگاه تهران نیز بوده، میرود و آشنایی میدهد. ناتل خانلری که شایستگی میرصادقی را میبیند، او را به عضویت در هیئت تحریریهی مجله سخن دعوت میکند و به این ترتیب میرصادقی با افرادی چون احمد تفضلی، احسان یارشاطر، رضا سیدحسینی، تورج رهنما، بهرام صادقی، غلامحسین ساعدی و ... همکار میشود.
او که در طی تحصیل، شغل معلمی داشته و گاهی نیز شاگرد خصوصی میپذیرفته، پس از فارغالتحصیلی از دانشگاه، به عنوان دبیر در دبیرستان مشغول به تدریس میشود. اما در نظر او شغل معلمیِ رسمی در دبیرستان با وجود چنان سیستم آموزشی و کتابهای درسیای، شغلِ رضایتبخشی برای او نیست؛ پس به عنوان کتابدار مدتی در دانشسرای عالی مشغول میشود و بعد با کمک دکتر خانلری در همین سمت، در بنیاد فرهنگ ایران استخدام میشود.
مطالعه، یادداشتبرداری، نقد، بحث و گفتوگو دربارهی داستان و داستاننویسی از دغدغههای همیشگی میرصادقی از جوانی تا بهحال بوده و هست. از همان اولین نوشتهها و داستانهایش، پژوهش و تحقیق در این زمینه را پیگرفته و در این زمینه مقالات متعددی منتشر کرده و سعی کرده تا دانش خود را به دیگر نسلها هم انتقال دهد. کتاب «قصه، داستان کوتاه، رمان» که در چاپ دوم عنوانِ «ادبیات داستانی» را به خود گرفت، بخشی از کوششهای او در این مسیر است. در سالهای انقلاب، شفیعی کدکنی میرصادقی را برای تدریسِ داستاننویسی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران دعوت میکند، میرصادقی میپذیرد و یک ترم این تجربه را از سرمیگذارند، اما با وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها از تدریس در این درس باز میماند. اما تصمیم میگیرد تا جزوهی درسیای را که حاصل تدریسش بوده به صورت کتاب درآورد. سالهای بعد کلاس داستاننویسی میرصادقی در فرهنگسرای نیاوران حولِ این کتاب پیش میرود و با اضافه شدن دانش و تجربیاتش، حجم مطالب کتاب بیشتر میشود تا آنجا که به کتابی جدید و پربارتر با عنوان «ادبیات داستانی» تبدیل میشود؛ کتابی که از منابع درجه اول و سرشار برای داستاننویسی و حتی نقد ادبی است.
اما کتابِ مهم دیگر او در این زمینه، «عناصر داستان»، نیز در پی عمیقتر و موجزتر شدنِ موضوعات و مطالبِ کتاب «ادبیات داستانی» شکل میگیرد و در سال 1369 اولین بار چاپ و منتشر میشود. در این کتابِ معتبر و مرجع، عناصر مختلف داستان از پیرنگ، روایت، شخصیتپردازی، درونمایه تا زاویه دید، صحنهپردازی، لحن و گفتگو و نماد در داستان با توضیحات مفید و مفصل، به همراه مثالهایی از آثار نویسندگان ایرانی و غیرایرانی، شرح داده شده است. در پسِ این کتاب، میرصادقی به تحقیق و نگارش در انواع ژانر داستانی و نیز تحقیقات گستردهتر در برخی از عناصر داستان دست زده است. از جملهی این کتابها میتوان به کتابهای «زاویه دید در داستان»، «داستانهای خیالی» و «داستانهای پلیسی» اشاره کرد. علاقهی جمال میرصادقی به مباحث تئوری و عملی در داستاننویسی احتمالاً از آنجا ناشی میشود که به عقیدهی او نوشتن داستان، نه یک استعداد فطری بلکه فعالیتی حاصلِ کوشش، یادگیری و پشتکار در نوشتن است؛ مبحثی که میرصادقی در کتاب «عرقریزان روح» دربارهاش سخن گفته.
میرصادقی در طی این سالها به جز انتشار کتاب دربارهی داستان و داستاننویسی، جلسات و کارگاههای داستان متعددی نیز چه در دانشگاه و چه در خانهی شخصیاش برگزار کرده است و حاصل آن شاگردانِ توانایی چون فریبا وفی، منیرو روانیپور، حسن اصغری و ... ، و نیز مجموعه داستانهای برآمده از این کلاسها با عنوان «داستانهای یکشنبه»، «داستانهای پنجشنبه» و «داستانهای چهارشنبه» بوده است.
علاوه بر اینها، نوشتنِ دهها داستان کوتاه و بلند و رمان، حاصلِ عرقریزانِ روح او بر کاغذهای سفید بوده است. رمانها و مجموعه داستانهای «بادها خبر از تغییر فصل میدادند» (1363)، «کلاغها و آدمها» (1368)، «دوالپا» (1356)، «نام تو آبی است» (1388) و «زندگی را به آواز بخوان» (1383) از جمله آثار داستانی او هستند.
جمال میرصادقی، در اغلب داستانهایش دیدگاهی واقعگرا دارد و با تأکید بر جزئیات معمولی، صحنههای دردناک زندگی مردم کوچه و بازار را به تصویر میکشد و تأثیر مخرب و فاجعهآفرینِ فقر، جهل، فحشا، اعتیاد و سنتهای کهنه را نشان میدهد. به این ترتیب، دنیایی اضطرابآور و سرشار از مرض و محرومیت را میآفریند. او در بهترین آثارش از نظرگاه یک کودک، منظومهای داستانی از تاریخچهی زندگی مردم یک محلهی سنتی را ارائه میدهد. این نوع داستانها چه در اولین کوششهای نویسنده و چه در آخرینها، معمولاً شیوهی بیان و زوایه دید مشابهی دارند. نویسنده در این داستانها خاطرات دوران کودکی را بازآفرینی کرده است و کوشیده تا بر مبنای تجربههای خودش، جلوههای گوناگونی از معضلات اجتماعی و زندگی ناهنجار مردمِ عادی نمایش دهد. میرصادقی در داستانهایش نشان داده که به گذشته و طبیعت دلبستگیِ شخصی دارد. برای مثال حسرت حزنانگیز فضای گذشته در مجموعه داستانهای «هراس» و «این سوی تلهای شن» هویدا است و یا در مجموعه داستان «دوالپا» عناصر طبیعت را همچون نمادی از زندگی انسان به کار گرفته تا به داستان کلیتی اجتماعی ببخشد. توان میرصادقی، همچنان که در آثار اولیهاش نیز نشان داده، در توصیف محلهی زیر بازارچه و خاطرات دوران نوجوانی است. موفقترین رمانش، «بادها خبر از تغییر فصل میدادند» نیز در همین زمینه خلق شده است. به نظر میرسد که میرصادقی در تمامی آثارش از فقر، فحشا، جهل و تبعیض طبقاتی انتقاد میکند و در پی تبلیغ پیامی یا انجام دادن رسالتی است.
هماکنون جمال میرصادقی به همراه همسر شاعرش، میمنت میرصادقی، روزگار میگذراند و هر از گاهی در خانهاش، دوستداران داستان و ادبیات را میپذیرد و همچنان دغدغههایش را دنبال میکند.
- آثار
مسافرهای شب (چاپ اول، شاهزاده خانم سبز جشم)، ۱۳۴۱، مجموعه داستان
چشمهای من خسته، ۱۳۴۵، مجموعه داستان
شبهای تماشا و گل زرد، ۱۳۴۷، مجموعه داستان
درازنای شب، ۱۳۴۹، رمان
این شکستهها، ۱۳۵۰، داستانهای به هم پیوسته
این سوی تلهای شن، ۱۳۵۲، مجموعه داستان.
نه آدمی، نه صدایی، ۱۳۵۴، مجموعه داستان
شب چراغ، ۱۳۵۵، رمان
دوالپا، ۱۳۵۷، مجموعه داستان
هراس، ۱۳۵۷، مجموعه داستان
عنا صر داستان، ۱۳۶۴، پژوهشی در اجزای داستان
ادبیات داستانی (چاپ اول، ۱۳۵۹قصه، داستان کوتاه، رمان، پزوهشی در انواع داستان
چه دنیای قشنگی، ۱۳۶۳، داستان کودکان
بادها خبر از تغییر فصل میدهند، ۱۳۶۴، رمان
آتش از آتش …۱۳۶۵، رمان
پشهها، ۱۳۶۸، مجموعه داستان
داستان و ادبیات، ۱۳۷۰، جستارهایی درزمینه ادبیات تخیلی
جهان داستانِ غرب ،۱۳۷۲، ترجمه داستانهایی از نویسندههای غربی با تفسیر
روشنان، ۱۳۷۶، مجموعه داستان
واژه نامه هنر داستاننویسی، ۱۳۷۷، با همکاری میمنت میرصادقی (ذوالقدر)
پیشکسوتهای داستان کوتاه جهان، ۱۳۷۸، گوگول، پو، موپاسان، چخوف، همینگوی، به اضافه داستانهایی از آنها (با تجدید نظر ، انتشارات نیلو فر ۱۳۹۴)
اضطراب ابراهیم، ۱۳۸۲، رمان
جهان داستان ایران، جلد یک، ۱۳۸۲، داستانهایی از هشت نویسنده نسل اول جمال زاده، هدایت، بزرگ علوی، چوبک، به آذین (اعتماد زاده)، آل اخمد، گلستان، دانشور با تفسیر
داستاننویسهای نامآور معاصر ایران، ۱۳۸۲، بررسی آثار سی و یک نویسنده نسل اول و دوم ایران از آغاز تا انقلاب.
زندگی را به آواز بخوان، ۱۳۸۳، رمان
شناخت داستان، ۱۳۸۴، جستارهایی درباره داستان و داستاننویسی
گفتگوها، ۱۳۸۵، مجموعه مصاحبههای نویسننده
جهان داستان ایران، جلد دو، ۱۳۸۶ داستانهایی ازبیست دو نویسنده نسل دوم با تفسیر
دختری با ریسمان نقرهای، ٍ۱۳۸۶، رمان
دندان گرگ، ۱۳۸۷، رمان
بیست وسه داستان، از داستاننویسهای امروزایران با تفسیر، ۱۳۸۷
نام تو آبی است ،۸ ۱۳۸، مجموعه داستان
عرق ریزان روح، ۱۳۸۸، توصیههایی به نویسندههای جوان، جستارهایی در زمینه داستان
زنان داستاننویس نسل سوم، ، ۶۶ داستان با تفسیر (در انتظار مجوز)
راهنمای رمان نویسی، ۱۳۸۹، تدارک برای نوشتن رمان
زاویه دید در داستان، ۱۳۹۱، ارائه زاویه دیدهای گوناگون برای نوشتن داستان با آوردن داستانهای متناسب
دوچراغ آبی روشن، رمان
دنیای همه رنگ، رمان
چه کسی دنبال آقای هنر ورمیرود، ، نمایشنامه، یک پرده وهفت صحنه.
داستانهای خیالی (علمی خیالی، خیال و وهم (فانتزی)، پژوهشی در انواع داستان
داستان و داستاننویس، جستارهایی در ارتباط داستان با داستاننویس.
مادر وعشق و دیگر هیچ، رمان
داستانهای پلیسی
چگونه میتوان داستاننویس شد.
شناخت داستان (مجموعه دو کتاب داستان و ادبیات، و شناخت داستان با تجدید نظر و افزودهها)
گفتگوها (جلد اول و دوم) همراه با پانزده داستان کوتاه، با سلاخی ممیزی و جذف یک داستان
جهان داستان غرب، با افزودهها با سلاخی و حذف یک داستان (دهانت قشنگ و چشمهایت سبز) نوشته سلینجر
بیست با بیست و سه داستان با سلاخی و حذف دو داستان