ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...
به قلم: هادی خادم الفقرا
در فضای مردسالار ادبیات دهه چهل شمسی در ایران، حضور زنی که شعری ساده و رها میسرود که خلاف جهت قواعد پدرسالاران شعر و ادب بود، بسیار خرق عادت است. اما او فروغ بود، جسور و به شکلی باورنکردنی قابل احترام. این احترام بهقدری زیاد بود که روز مرگ فروغ، بسیاری از مردان وپدرسالاران ادبیات در فراقش گریستند. نوشتن دربارهی فروغ سخت است، زیرا فروغ زندگیای پر از حاشیه را گذرانده است. برای همین، میتوان با نگاه به حاشیهها از فروغ، زنی فتان و وسوسهانگیز به تصویر کشید و میتوان با نگاه به واقعیت، از او زنی رها و مبارز تجسم کرد.
شعر فروغ، شعر عصیان و رهایی است. در حقیقت فروغ، شعر نمیسرود؛ این شعر بود که از کالبد فروغ جاری میشد. امروزه عدهی زیادی با خرید کتاب دیوان اشعار فروغ، شعر او را میخوانند اما خوانش شعر فروغ بدون دانستن زندگی او کار بیهودهای خواهد بود.
پردهی اول: فروغ، کودکی، ازدواج
فروغ را خوشقدم میدانستند، زیرا با تولد فروغ، پدرش که به مدت یک سال در زندان بود آزاد شد. پدر فروغ، محمد فرخزاد که یک درجهدار ارتش بود و شغل نمایندگی املاک رضا شاه را در مازندران داشت، بهدلیل یک سوء تفاهم به دستور شاه راهی زندان شده بود و در روز تولد فروغ آزاد میشود. علاوه بر آزادی، شاه دستور میدهد حقوق یکسالهی پدر را به همراه ترفیع درجه، به او برگردانند. برای همین، مادر فروغ او ر ا خوشقدم میدانست. به رسم خانوادهی فرخزاد که مادر برای زایمان راهی تهران میشده تا بچهها در بیمارستان و با امکانات بهتر بهدنیا بیایند، فروغ نیز در تهران و در محلهی امیریه بهدنیا میآید. اما کودکی فروغ مثل دیگر خواهر و برادرها در نوشهر بوده است.
فروغ مانند دختر بچههای هم سن خود نیست. رفتارش مانند پسرها است و مدام مشغول جست وخیز و بالا رفتن از درختها است. 7 سال بیشتر ندارد که بهدستور پدر برای یادگیری کسب درآمد، مشغول ساخت پاکتهای کاغذی میشود. در واقع فروغ آنطور که خواهرش میگوید« هیچگاه رنگ محبت پدر را آنطور که باید ندید. پدر آدم بداخلاقی بود و به فروغ زیاد محبت نمیکرد» اما پدر اهل ادبیات بود. اولین بار فروغ با خوانش شعرهای فردوسی توسط پدر بود که با ادبیات آشنا میشود. فروغ در شعر «دلم برای باغچه میسوزد» از مجموعهی تولد دیگر اشارهای به این آشنایی پدر با ادبیات میکند:
«پدر میگوید
از من گذشته است
از من گذشته است
من بار خود را بردم
کار خود را کردم
و در اتاقش از صبح تا غروب
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ»
فروغ دروان مدرسه را با بروز دادن استعداد ادبیات میگذراند. هیچ معلمی باور نمیکند که انشاهای نوشته شده وی، کار خودش است. در سال 1325 وارد مدرسهی دخترانهی خاور میشود. هنرستان را در مدرسهی کمالالملک سپری میکند تا آنجا خیاطی و نقاشی یاد بگیرد، اما هنرستان را در سال سوم رها میکند، دلیل؟ عشق؛ او عاشق مردی میشود که یازده سال از خودش بزرگتر است.
پرویز شاپور، که یکی از روزنامهنگاران آن زمان و کارمند ادارهی دارایی است معشوق فروغ میشود. فروغ که عاشق شاپور است، با آنکه خانواده، مخالف ازدواج آن دو هستند، به خواستهی خود اصرار میورزد. در کتاب اولین «تپشهای عاشقانهی قلبم» که متن نامههای فروغ به پرویز شاپور است، بارها فروغ به این مطلب اشاره میکند:
«من تصمیم گرفته بودم بروم پیش پدرم و آنقدر گریه کنم تا راضی شود». همین اصرار او است که سرانجام خانواده فروغ را راضی میکند که فروغ با پرویز شاپور ازدواج کند. در ازدواج فروغ و پرویز شاپور سخن بسیاری گفته شده است. اما حقیقت آن است که پدر در محیط خانه، اخلاق خوبی ندارد و فروغ که دختر حساسی است با اولین عشق و احساس محبت، دلباختهی پرویز شاپور میشود.
«میدانی از تو چه میخواهم؟... یک محبت بزرگ، یک عشق سرشار»
ازدواج فروغ و پرویز شاپور به راحتی اتفاق نمیافتد. از یکسو وضع مالی شاپور چندان خوب نبوده و بهمین خاطر وی حاضر به پرداخت مهریه بالایی برای فروغ نیست. این در حالیست که از سوی دیگر، مادر شاپور نیز با ازدواج وی با فروغ چندان موافق نبوده است.
«تو تصور میکنی من آنقدر پستفطرت و دنی هستم که به پولی در بهای من میپردازی چشم داشته باشم .... نه من اینطور نیستم و این بندها و قیودات خانوادگی است که مرا وادار کرده است به اینچیزها تن بدهم»
سرانجام به اصرار فروغ و عشق فروغ به پرویز شاپور، این وصلت انجام میشود.
• کتابهای مناسب برای علاقمندان به زندگی فروغ:
o «اولین تپشهای عاشقانهی قلبم» نشر مروارید
o «کسی که مثل هیچکس نبود» خاطرات پوران فرخزاد
o «خانهی دور» نشر شمشاد
با خرید کتابهای بالا میتوانید دربارهی زندگی فروغ بهخصوص دوران کودکی او بیشتر بدانید.
پرده دوم: شاعری فروغ
اما رابطهی پرویز و فروغ به آن گرمی که فروغ تصور میکند نیست. فروغ دختر سرزندهای است که بعد از ازدواج و رهایی از خانهی پدری مانند مرغی که از قفس رها شده است، میخواهد اوج بگیرد اما شاپور بد دل است و از بیپرواییهای فروغ شاکی است.
«آه، همهاش سلب آزادی و محدودیت؛... اگر بخواهی بر خلاف دیگران رفتار کنی دیوانه و احیاناٌ جلف و سبکسر خطاب خواهی شد. من نمیدانم این قوانین را چه کسی وضع کرده؟»
ازدواج فروغ با فردی مانند پرویز شاپور سبب میشود او بدون ترس، سرایش شعر را آغاز نماید. فروغ که در سن 12 سالگی اولین غزلهایش را از ترس پدر پاره کرده بود، حالا بدون واهمه اشعارش را منتشر میکند. اولین شعر فروغ در مجلهی «روشنفکر» چاپ میشود. نام این شعر «گناه» است. فروغ که قبل از چاپ این شعر بهدلیل اختلاف با پرویز شاپور به تهران آمده بود، مورد انتقاد خانواده بهخصوص پدر قرار میگیرد و ناچار میشود خانه را ترک نماید. اما فروغ چندان دوام نمیآورد و مجدداً به پیش همسرش پرویز شاپور مراجعه میکند.
داستان «شعر گناه» داستانی نیست که بخواهیم دربارهاش صحبت کنیم، زیرا فروغ بارها در مورد آن اظهار ندامت کرده است. اما چیزی که وجود دارد و به آن باید توجه داشت، چاپ چنین شعری آن هم توسط یک زن در آن زمان نه با اسم مستعار، که با اسم خود، کار متهورانهای بوده است.
بعد از شعر گناه، رابطهی فروغ و پرویز شاپور مثل سابق نمیشود. فروغ عاشق سرودن شعر و خوانش شعر در محافل ادبی است، اما همسرش مخالف این کار است. در سال 1330 فروغ حس مادر بودن را پیدا میکند و در 27 خرداد 1331 با تولد کامیار، فروغ، مادر میشود، اما مادر بودن نیز فروغ را از شاعر بودن منصرف نمیکند و سرانجام درسال 1331 اولین کتاب خود را با اسم «اسیر» منتشر میکند.
خرید کتاب فروغ توسط مخاطبان، بهدلیل حواشی زندگی فروغ و بافت متفاوت شعر وی، افزایش مییابد. حواشی کتاب «اسیر» برای فروغ کم نیست، او که کتاب را با کمک «فریدون کار» چاپ میکند، مورد شک و تردید شاپور قرار میگیرد. فروغ کتاب را توسط «نشر امیرکبیر» چاپ میکند و بابت چاپ این کتاب 720 تومان مزد، دریافت میکند.
فروغ در نامهای به شاپور مینویسد که بهغیر از 120 تومان که برای خرید کتاب و مایحتاج مورد نیازش هزینه کرده است،600 تومان پول کتاب را برای او میفرستد تا برای خود و کامیار هرچه میخواهند خریداری کنند. «پرویزجان، خلاصه ممکن است کمی ولخرجی کرده باشم ولی بهخدا 600 تومان مال تو هرکاری میخواهی بکن». کتاب «اسیر» از لحاظ زبانی، کتاب فوقالعادهای نیست. یک مجموعه شعر دوبیتی به هم پیوسته که افرادی مثل «حمیدی» و «توللی» در آن زمان این کار را بهتر انجام میدادهاند.
آنچه باعث میشود شعر فروغ مورد توجه قرار گیرد، زن بودن شاعر است و نوعی اعتراف زنانه از بدوفاییهای معشوق که تا آن روز در کشور وجود نداشته است. بعد از چاپ «اسیر»، فروغ و پرویز شاپور اختلاف بیشتری پیدا میکنند و فروغ راهی تهران میشود؛ اما آنچه باعث میشود فروغ فرخزاد راهی بیمارستان روانی شود، پاورقی است به نام «شکوفهی کبود» که در مجلهی روشنفکر چاپ میشود.
در آن پاورقی که اشارهی غیر مستقیم به فروغ دارد، فروغ را زنی معرفی میکند که برای مشهور شدن و شاعر شدن به همسرش خیانت میکند. چاپ ده قسمتی این پاورقی سبب میشود کار فروغ به بیمارستان روانی رضاعی کشیده شود و چند ماه در آنجا بستری باشد. در سال 1334 به اصرار فروغ، زندگی مشترک پرویز شاپور و فروغ فرخزاد به اتمام میرسد.
این جدایی بیشتر به آن جهت است که فروغ از رفتار شاپور با خود خسته شده است: «پرویز مرا راحت بگذار. میدانم که به درد زندگی نمیخورم ولی آیا میتوانم بعد از 5 سال کوشش بازهم به این موضوع امیدوار باشم؟.... حالا که دارم این نامه را مینویسم در دلم هیچ چیز جز غم و رنج نیست و از زندگی بیزارم». فروغ راهی خانهی پدری میشود اما در آنجا روی خوش زندگی را نمیبیند و ناچار میشود کامیار را راهی خانهی پرویز شاپور کند. جدایی خودخواسته که باعث میشود فروغ تا آخر عمر کامیار را نبیند. نه آنکه کسی اجازه ندهد بلکه فروغ خود برای آنکه کامیار زندگی راحتتری را تجربه کند از او جدا میشود. هرچند در بعضی از مقالات به این مطلب اشاره میشود که پرویز شاپور سرپرستی کامیار را از فروغ گرفته است، اما در ابتدا این خود فروغ بوده است که کامیار را به خانهی مادری شاپور میبرد. اما بعد از آن پرویز شاپور اجازه نمیدهد تا فروغ با کامیار ملاقات داشته باشد.
• کتابهایی دربارهی نقد شعر فروغ که میتوانید مطالعه نمایید:
o نگاهی به فروغ فرخزاد. سیروس شمیسا. نشر مروارید
o پریشادخت شعر.محمود مشرف آزاد تهرانی. نشر ثالث ( پریشادخت لقبی است که اخوان به فروغ داده بود)
پردهی سوم: مهاجرت از کشور
فروغ که در خانهی پدری، سخت رنج میکشد و حتی کتک میخورد، به ناچار متوسل به دوستان میشود. او به خانهی «طوسی حائری» همسر دوم شاملو میرود که در آن زمان هنوز با هم ازدواج نکردهاند. فروغ چند ماهی در خانهی حائری زندگی میکند، اما آنچه «حرف مردم» خوانده میشود، سبب گریختن فروغ فرخزاد از خانهی حائری میشود و مجدداً راهی خانهی پدری میشود.
زندگی مجدد و بازگشت چندباره به خانهی پدری سبب میشود بیماری روانی فروغ، تشدید شود و همین سبب میگردد تا مجددا فروغ برای چند روز راهی بیمارستان روانی شود. بعد از بیمارستان روانی، فروغ برای آنکه زندگی را بگذراند ناچار میشود با چاپ داستان کوتاه در مجلات و با اسم مستعار روزگار سپری کند.
در همین ایام است که چاپ دوم «اسیر» با مقدمهی «شجاعالدین شفا» منتشر میشود. مدتی بعد کتاب دوم فروغ با نام «دیوار» چاپ میشود. او در این کتاب شعر «گناه» را که از مجموعهی «اسیر» حذف کرده بود، چاپ میکند و کتاب را تقدیم به پرویز شاپور میکند.
مجموعه شعر «دیوار» مانند کتاب «اسیر» با همان حال و هوا سروده شده است و به مذاق منتقدان خوش نمیآید. چندی بعد فروغ در تمرین نمایشنامهی «عروسی خون لورکا» که «احمد شاملو» آن را کارگردانی میکند به همراه چند شاعر دیگر حاضر میشود. «نادرپور، طوسی حائری، لعبت والا و فروغ فرخزاد»، از جمله بازیگران این نمایش هستند. اما فروغ تا پایان تمرین نمیماند. شاملو در حین تمرین، اشعار فروغ را مورد تمسخر قرار میدهد و شاید همین امر است که فروغ تا آخر تمرین نمیماند و راهی ایتالیا میشود.
در حقیقت فروغ از همه چیز خسته شده است. از مفتشانی که هر روز بیش از آنکه اشعارش را نقد کنند به او هجوم میبرند و زندگی خصوصی او را برجسته میکنند؛ از اینکه در جامعهای قدم میزند که مرداناش به یک زن تنها رحم نمیکنند و او را آزار میدهند و همین است که فروغ فرخزاد شاعر از درماندگی خودش فرار میکند. فروغ برای این سفر نیازمند پول است. برای همین دست به دامان پرویز شاپور میشود و از او میخواهد که برایش پول بفرستد. «من تا اول تیر باید برای رفتن از اینجا 3000 تومان داشته باشم. همین و اگر تو میتوانی زودتر برایم بدهی یک دنیا ممنون میشوم». هرچند پول سفر جور میشود اما آنقدر نیست که فروغ با یک پرواز مناسب راهی ایتالیا شود. او سوار یک هواپیمای باری میشود. بار این هواپیما رودهی گوسفند است و تنها 5 مسافر با خود همراه دارد که یکی از آنها فروغ است.
فروغ در ایتالیا به زندگی آزادانهای که میخواهد میرسد. او هفت ماه در ایتالیا میماند، مجموعه شعری مینویسد و برای امرار معاش در چند فیلم ایتالیایی بهعنوان سیاهی لشکر بازی میکند و در آنجا با هنر دوبله آشنا میشود. فروغ در جواب یکی از نامههای شاپور در پاسخ به تهمتهای او قبل از جدایی و عزیمت به ایتالیا میگوید: «تو فکر میکنی من بعد از تو خراب خواهم شد. من با بازوان خود زندگی خود را اداره خواهم کرد.»
فروغ در ایتالیا به خود و دیگران این موضوع را ثابت میکند. وی در ایتالیا دست به نوشتن سفرنامه میزند و در هشت قسمت، سفرنامهی خود را برای مجله فردوسی ارسال میکند، اما زمانی که مصحح مجله برای جنجالی کردن نوشتهی فروغ اقدام به تغییر جملهی فروغ میکند، فروغ دیگر سفرنامه را ارسال نمیکند.
فروغ بعد از یک سال زندگی در ایتالیا، راهی مونیخ میشود. فروغ در آلمان به پیش برادرش امیر مسعود میرود و چند ماهی نیز آنجا زندگی میکند. فروغ که در آلمان با آزادی اما به سختی زندگی میکند، در کنار برادرش مشغول ترجمهی شعر از زبان المانی به فارسی میشود. فروغ در خارج از کشور کمی از بار بیماری روانیاش آزاد میشود و در مرداد به کشور بر میگردد.
• دربارهی سفرهای فروغ کتابی جداگانه جاپ نشده است اما کتاب«اولین تپشهای عاشقانهی قلبم» بخشی از نامهنگاریها مربوط به نامههایی است که فروغ از ایتالیا برای پرویز شاپور نوشته است که میتواند در این زمینه راهگشا باشد.
پرده چهارم: سلام سینما
بازگشت فروغ به ایران باعث نمیشود فروغ تألمات روحیاش به پایان برسد. بازگشت فروغ به خانه مجدداً همان کابوسهای همیشگی را برایش به ارمغان میآورد. فروغ از خانهی پدری بیرون میآید و از آنجا که دوستی ندارد و پولی برای کرایهی خانه هم برایش نمانده است، راهی خانهی«لعبت والا» میشود. لعبت والا که او نیز، شاعر است و در مجلهی «تهران مصور» کار میکند، به فروغ نیز پیشنهاد کار در این مجله را میدهد. حضور فروغ در تهران مصور با مخالفت شدید «حسینعلی مستعان»، مترجم کتاب «بینوایان ویکتورهوگو» همراه است، اما فروغ با موافقت «محمود رجا» مدیر مجله، با اسم مستعار «پریزاد» در این مجله شروع به کار میکند. اما مدتی بعد بهدلایلی که مشخص نیست فروغ از مجلهی تهران مصور بیرون میرود و راهی دفتر «سینمایی گلستان» میشود. فروغ که قبل از حضور در دفتر گلستان مجموعه شعر «عصیان» را چاپ کرده است، حالا معروفتر از هر زمان دیگری است. اما این سبب نمیشود که در دفتر گلستان کار خاصی بهدست آورد.
فروغ در دفتر سینمایی گلستان بهعنوان یک مسئول تلفنی مشغول میشود. فروغ 24 ساله که در زندگیاش تا بهحال هرچه داشته است از سر هوی وهوس بوده است این بار با مرد جدی 36 سالهای روبرو میشود که به قول خودش او را از گور میآویزد.
«آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور برانگیخته »
فروغ که شیفتهی گلستان شده است، برای درک بهتر او، ترجمههای گلستان را میخواند؛ همین امر سبب آشنایی بیشتر «ابراهیم گلستان» و فروغ میشود. فروغ در دفتر گلستان به آموزش تدوین مشغول میشود. در دفتر گلستان فروغ با افرادی چون «اخوان، نجف دریابندری، کریم امامی» همکار میشود و خالی از اعتبار نیست اگر بگوییم حضور و نزدیکی با این افراد شعر فروغ را متحول میکند.
اما بیشک این گلستان است که در نقش یک مربی، فروغ را به تفکر و اندیشه درباره هنر و چرایی آن وامیدارد. او تدوین فیلم «یک آتش» را به فروغ فرخزاد میسپارد؛ اثری که بعداً در جشنوارهی «سن مارکور» برندهی جایزهی مرکور طلایی میشود. گلستان، فروغ را برای آموزش تدوین راهی انگلستان میکند.
بعد از برگشت از انگلستان، فروغ در ساخت مجموعهی شش قسمتی «چشمانداز»، گلستان را همراهی میکند. او تدوین این مجموعه را برعهده میگیرد. در این ایام است که رابطهی بین فروغ و گلستان جدیتر میشود. گلستان برای فروغ یک خانهی ویلایی خریداری میکند و تلاش میکند حال فروغ را بهتر کند. فروغ نیز در این سالها خود را پیدا کرده است و با اعتماد گلستان ساخت یک فیلم از دوگانهی «آب و گرما» را انجام میدهد.
گلستان مجدداً فروغ را راهی انگلستان میکند تا او دربارهی سینما بیشتر یاد بگیرد. کتاب «دیوار» به چاپ دوم میرسد اما فروغ، دیگر فروغ قدیم نیست. او حالا یک فیلمساز است. فروغ بارها از چاپ سه کتاب اول خود اظهار پشیمانی میکند و این اشعار را دوست ندارد. فروغ در سال 1341 برای پژوهش دربارهی جذامیان راهی خانهی «بابا باغی» تبریز میشود؛ جایی که تبعیدگاه جزامیان است. او در مدت دوازده روز یکی از بهترین آثار مستند ایران و شاید جهان را میسازد. «این خانه سیاه است» مستندی دربارهی تلخکامی روزگار جذامیان ایران است. فروغ بعد از این سفر است که پسری به نام «حسین منصوری» را با خود به تهران میآورد و او را پسرخواندهی خود میکند.
در حقیقت فروغ میخواهد خلا مادرانگیاش را با حسین پر کند. فیلم «این خانه سیاه است» در جشنوارهی کن پذیرفته میشود اما بهدرخواست گلستان این فیلم از جشنواره حذف میشود، اما در جشنواره فیلم آلمان غربی جایزهی بهترین فیلم مستند را از آن خود میکند. اما روزگار با فروغ سر سازگاری ندارد. فروغ بار دیگر به بیماری اعصاب مبتلا میشود و اقدام به خودکشی میکند که توسط خدمتکار خانه نجات پیدا میکند.
فروغ در همین ایام در نمایش «شش شخصیت به دنبال نویسنده» نیز به کارگردانی «پری صابری» ایفای نقش میکند. «تولدی دیگر» شاهکار فروغ که به گلستان تقدیم میشود، رنسانسی در شعر فروغ است. «تولدی دیگر» به قول «اخوان» در مجلهی «سیاه و سپید»، تولد تازهای برای فروغ است.
فروغ متحول شده است. او در فیلم «خشت و آینه» به کارگردانی گلستان بازی میکند. «مجله آرش» که هر شماره به یک هنرمند خاص میپردازد، در شماره 8 خود به فروغ فرخزاد میپردازد. در این شماره «م. آزاد» با فروغ، مصاحبهای جالب ترتیب میدهد و از فروغ دربارهی نیما، شاملو و شعر خود سوال میکند. پختگی فروغ در پاسخ به پرسشها با زمانی که با پرویز شاپور نامهنگاری میکند، قابل قیاس نیست. البته موضوع در محتوای عاشقانهی نامهها نیست که فروغ در نامهنگاریهایی که با شاهی، «ابراهیم گلستان» در سفر به انگلیس داشته است همان قربان صدقهها را میرود؛ بلکه مربوط به جهانبینی فروغ است.
فروغی که زمانی از طرح جلد کتابش خوشحال میشده است و از طرح زیبای کتاب به شاپور مینوشته است؛ در مصاحبه با م.آزاد از به کمال رسیدن خود میگوید. او در جای جای مصاحبه به این مطلب اشاره میکند که« من سی ساله هستم و سی سالگی برای زن سن کمال است». فروغ در سال 40 با دانشجویان دانشگاه تهران برای پخش اعلامیه برعلیه حکومت فعالیت میکند که بازداشت میشود.
«سپانلو» در یادداشت خود به این مطلب اشاره میکند که فروغ دو ساعت به همین خاطر زندان بوده است. اما مهمترین کار فروغ، نامهای آزادیخواهانه بود که در سال 1345 به «برناردو برتولوچی» مینویسد. زمانی که برتولوچی به تهران میآید تا مستندی دربارهی فروغ بسازد، وی نامهای به او میدهد که آن را به خارج از کشور برده و در دید رسانهها قرار میدهد. همین کار فروغ باعث آزادی چند فعال سیاسی میشود که قرار بوده است اعدام شوند.
فروغ قبل از سال 45 چند شعر به همراهی احمدرضا احمدی و یدالله رویایی مینویسند. او بهدنبال جدالی که با گلستان پیدا میکند بار دیگر اقدام به خودکشی میکند و این بار فخری گلستان، همسر شرعی گلستان است که او را نجات میدهد. رابطهی فروغ و گلستان رابطهی عاشقانهای است که همچنان حرف در مورد آن زیاد است. اینکه چرا فروغ با وجود ابراهیم گلستان و رابطهی عاشقانهی آنها دست به خودکشی میزند، بهدرستی معلوم نیست. اما فروغ در «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» در شعری اینچنین میگوید:
«جای پنج شاخههای انگشت تو
مثل پنج حرف حقیقت
روی گوش من مانده»
گلستان در مصاحبهای با خانم میلانی اقرار میکند که به صورت فروغ سیلی زده است. اما عشق فروغ و گلستان، عشق پختهتری به زندگی است و فروغ اینبار نه برای مهرطلبی که برای ارضای روحش با گلستان رابطه دارد. این باور که گلستان چشمهی خلاقیت فروغ را به جوشش درآورده است و فروغ، مرد بداخلاق سینمای ایران را خوشبرخورد کرده است، باور غلطی نیست، اما رازهای سر بهمهر زیادی در این رابطه وجود دارد که نمیتوان دربارهی آن بیشتر دانست. زیرا یک طرف داستان در خاک آرمیده است و طرف دیگر داستان قصد صحبت کردن درباره آن را ندارد.
پردهی پنجم: رقص با مرگ
گلستان سفارش کرده بود فروغ تنها سوار جیب نشود و برایش راننده گذاشته بود. اما روز حادثه، فروغ اصرار میکند که خود رانندگی ماشین را به عهده بگیرد. در مسیر جاده دروس قلهک، برای آنکه با ماشین کودکان دبستانی تصادف نکند، ماشین را منحرف میکند و فروغ از ماشین به بیرون پرت میشود و بر اثر همین تصادف فوت میشود.
گلستان در مصاحبهای که با سعید کمالی دهقان دارد تصویری که از مرگ فروغ بازسازی شده است و سر او به جوب کنار جاده خورده و فوت کرده است را زیر سوال میبرد او میگوید فروغ بعد از تصادف زنده بود وقتی به بیمارستان کارگران قلهک برده شد هم زنده بود اما از آنجا که فروغ را در این بیمارستان پذیرش نمیکنند و به بیمارستان تجریش میبرند زمان دیر میشود و فروغ در بیمارستان فوت میکند. فردای آن روز جمعیت زیادی برای تشییع فروغ میایند اما این تشییع جنازه یک غایب سرشناس دارد، ابراهیم گلستان.
• کتاب با موضوع سینمای فروغ:
o فروغ فرخزاد و سینما نشر قطره
o زندگینامهی فروغ نوشتهی فرزانه میلانی
o نوشتن با دوربین. مصاحبه پرویز جاهد با گلستان. نشر اختران
o 
پردهی آخر: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
گلستان برای تشییع پیکر فروغ حاضر نمیشود و بعد از مرگ او نیز 50 سال کنج عزلت را اختیار میکند و از ایران میرود. هفت سال بعد از مرگ او کتاب« ایمان بیاوریم به فصل سرد» توسط نشر مروارید چاپ میشود. در حال حاضر چاپ کتابهای فروغ به صورت جداگانه مجوز نداشته و تنها بهصورت دیوان امکانپذیر است. اگر قصد خرید اینترنتی کتاب را داشتید حتما کتاب دیوان فروغ نشر شادان را از یاد نبرید.
فروغ تنها یک شاعر نبود. در خاطراتی که یکی از دوستان فروغ تعریف میکند حتی زمانی که فروغ با کار در دفتر گلستان ماهیانه 850 تومان دریافت میکند اما باز وضع خوبی نداشته است. او بسیاری از مبلغ درآمدش را خرج نیازمندان میکرده است.
گویا فروغ آمده بود درون کثیف ما را به ما نشان دهد. درونی که گنهکار است، اما شرمنده نیست. درونی که خیانتکار است، اما عاشق نیست. درونی که احساس روشنفکری میکند، اما عاشق خالهزنک بازی است. فروغ یک شاعر نبود. فروغ یک چریک بود. چریک زندگی، فروغ مانند شیشهای بود که برابر سرما و باد و بوران ایستادگی میکرد، اما با یک بوسهی کوچک میشکند. فروغ یک پری کوچک غمگین بود که حالا در کنار کالیپوپ خدای شعر در حال سرودن شعر است.
برخی از دیگر آثار درباره فروغ فرخزاد:
1- ترانه مرغ اسیر، جاسمین دارزنیک، علی مجتهتدزاده،نشر کتاب پارسه
2-پنج آبتنی ومقالات دیگردرباره فروغ فرخزاد، سایه اقتصادی نیا، نشر مروارید
3- پرسه در عرصه کلمات: پنجاه و پنج مقاله و یادداشت در زمینه ادبیات، محمدرضاترکی، سخن
4-هشت مقاله در تاریخ و ادب معاصر، محمد علی کاتوزیان، نشر مرکز
برای مشاهده سایر آثار و نسخه های مختلف دیوان فروغ، این لینک را مشاهده بفرمایید.