جلال آل احمد
- به قلم: مریم صادقی
جلال آلاحمد، در دومین روز از آذر ماه سال 1302 در محله سید نصیرالدین تهران دیده به جهان گشود. او روشنفکر مذهبی، نگارنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و نیز همسر سیمین دانشور بود. جلال آلاحمد پسر عموی آیتالله طالقانی بود. نسب وی به روستای اورازان طالقان باز میگردد. کودکی او در رفاه اشرافی روحانیت سپری شد. بعد از پایان دبستان، پدرش سید احمد طالقانی به وی اجازه ادامه تحصیل در دبیرستان نداد، ولی جلال تسلیم نشد و در کلاسهای شبانه دارالفنون نامنویسی کرد و به دور از چشم پدر از این راه تحصیلات خود را پی گرفت. روزهایش را با کارهایی همچون ساعت فروشی، چرمسازی و سیمکشی برق سپری میکرد و شبها را درس میخواند. به این ترتیب زمان نوجوانی را از خانواده مذهبی خویش متاثر بود. همه افرادی که دور او را گرفته بودند از پدر، برادر و پدر بزرگ و... از روحانیان بودند. زمانی که بیست ساله بود به اجبار پدر به نجف میرود تا درس طلبگی فراگیرد و ادامهدهنده راه اسلاف خویش باشد. در سالهای پایانی دبیرستان به حزب توده میپیوندد. او بعد از اتمام دبیرستان به خواست پدر راهی نجف شد هرچند در سر ایده تحصیل در بیروت را میپروراند ولی در نهایت در نجف ساکن شد. با گذشت سه ماه به کشور باز میگردد و این در حالی است که در بازگشت از آنجا در مواجهه با شماری از احکام شیعه دچار تردید شده بود.
جلال آلاحمد شخصا در این خصوص اذعان داشته: «شخص من که نویسنده این کلمات است، در خانواده روحانی خود همان وقت لامذهب اعلام شده، دیگر مهر نماز زیر پیشانی نمیگذاشت. در نظر خود من که چنین میکردم، بر مهر گلی نماز خواندن نوعی بتپرستی بود که اسلام هر نوعش را نهی کرده، ولی در نظر پدرم آغاز لامذهبی بود؛ و تصدیق میکنید که وقتی لامذهبی به این آسانی به چنگ آمد، به خاطر آزمایش هم شده، آدمیزاد به خود حق میدهد که تا به آخر براندش».
به دلیل علاقه جلال به حرکت روشنفکران آن زمان علیالخصوص حزب توده و نیز به دلیل روگردانی از روحانیت، پدرش وی را از خانه بیرون کرد.
به سال 1322 وارد دانشسرای عالی تهران شد و با تحصیل در رشته ادبیات فارسی دوره دکتری را آغاز کرد ولی در سالهای پایانی از اتمام آن منصرف شد و در همین زمان اولین مجموعه داستان خویش با عنوان «دید و بازدید» را ارائه نمود.
احتمالا مهمترین مولفه ادبی آل احمد نثر وی بود. نثری فشرده و مختصر و در عین حال عصبی و تندخو، که نمونههای بینظیر آن را در سفرنامههای وی همچون «خسی در میقات» یا «سنگی بر گوری» شاهد هستیم.
به سال 1326 دومین اثر خویش را با عنوان از رنجی که میبریم را همزمان با جدایی از توده منتشر نمود که طرح داستان شکستهایش در این اتفاق بود. بعد از این جدایی برای مدت زمانی مجبور به سکوت شد هرچند این سکوت به معنای بیشتر نگاشتن و دوری جستن از سیاست بود.
«... و زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشته زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم؛ که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم درآمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد…»
پدر جلال با این وصلت مخالف بود و بعد از عقد ایشان تا مدتها به منزل سیمین و جلال پای نگذاشت.
در پی ملی شدن صنعت نفت و ظهور جبهه ملی و دکتر مصدق بود که ایشان باردیگر به سیاست روی خوش نشان داد و از اعضای کمیته و گرداننده تبلیغات نیروی سوم گردید. او یکی از پایههای جبهه ملی به شمار میرفت. در نهمین روز از اسفند ماه سال 1331 پس از محاصره خانه دکتر مصدق با جمعی دیگر از نیرو سومیها خود را سریعا به آنجا رساند و در برابر خانه دکتر مصدق به دفاع از مواضع ایشان پرداخت.
یک سال بعد از این ماجرا با روسای نیرو سومیها هم دچار اختلاف نظر شد و از این رهگذر از آن نیز کنارهگیری کرد. دو اثر ترجمه او، «بازگشت از شوروی» ژید و «دستهای آلوده» سارتر، در همین سالها به رشته تحریر در آمده است.
بعد از کودتای 28 مرداد که ضربه مهلکی بر جان آزادیخواهی در ایران بود دچار افسردگی شدید میشود و در همین ایام کتابی با عنوان سرگذشت کندوها از وی به بازار کتاب ایران روانه میشود.
او به سال 1342 همراه با علیاکبر کنیپور به سفر حج مشرف شد. قبل از این سفر در دیداری که با روح الله خمینی داشت با وی مصاحبت پیدا کرده بود و در همین دوران کتاب غربزدگی آلاحمد مورد توجه آقای خمینی واقع گردید.
او سرانجام در 18 شهریور سال 1348 زمانی که 45 سال بیشتر نداشت در اسالم گیلان دیده از جهان فرو بست. بعدها در خصوص این مرگ نا به هنگام شایعاتی در خصوص سر به نیست شدن او توسط ساواک مطرح میشود که همسرش شدیدا آنها را تکذیب میکند و علت پزشکی و حقیقی مرگ جلال آلاحمد را زیادهروی در مصرف مشروبات الکلی و سیگار اشنو میداند.
- آثار
به طور کلی آثار منسوب به وی را میتوان در سه دسته داستان و مقاله، مشاهدات و سفرنامه، و ترجمهها به شرح زیر تقسیم نمود:
- داستان و مقاله
پنج داستان (۱۳۵۰)
نفرین زمین (۱۳۴۶)
ارزیابی شتابزده (۱۳۴۳)
سنگی بر گوری (نوشتهٔ ۱۳۴۲، چاپ ۱۳۶۰)
غرب زدگی (۱۳۴۱)
نون والقلم (۱۳۴۰)
مدیر مدرسه (۱۳۳۷)
سرگذشت کندوها (۱۳۳۷)
زن زیادی (۱۳۳۱)
سه تار (۱۳۲۷)
از رنجی که میبریم (۱۳۲۶)
دید و بازدید (مجموعه داستان) (۱۳۲۴)
در خدمت و خیانت روشنفکران (انتشار پس از مرگ)[۲۳]
- مکالمات
یک چاه و دو چاله
نیما چشم جلال بود
در خدمتیم
اسرائیل، عامل امپریالیسم (چاپ کتاب در تاریخ مهر ۱۳۵۷)
- مشاهدات و سفر نامهها
اورازان (۱۳۳۳) - مشاهداتی است که پس از بازدید از این منطقه - که سرزمین اجدادی او بودهاست، نگاشته شده.
تاتنشینهای بلوک زهرا (۱۳۳۷)
جزیرهٔ خارک درّ یتیم خلیج فارس (۱۳۳۹)
خسی در میقات (۱۳۴۵)
سفر به ولایت عزرائیل (۱۳۶۳)
سفر روس (۱۳۶۹)
- ترجمه
تشنگی و گشنگی اثر اوژن یونسکو (۱۳۵۱)(در حدود پنجاه صفحه این کتاب را جلال آلاحمد ترجمه کرده بود که مرگ زودرس باعث شد نتواند آن را به پایان ببرد، پس از آلاحمد دکتر منوچهر هزارخانی بقیه کتاب را ترجمه کرد)
چهل طوطی، قصههای کهن هندوستان (با سیمین دانشور، ۱۳۵۱)
عبور از خط اثر ارنست یونگر (با محمود هومن، ۱۳۴۶)
مائدههای زمینی اثر آندره ژید (با پرویز داریوش، ۱۳۴۳)
کرگدن اثر اوژن یونسکو (۱۳۴۵)
بازگشت از شوروی اثر آندره ژید (۱۳۳۳)
دستهای آلوده اثر ژان پل سارتر (۱۳۳۱)
سوء تفاهم اثر آلبر کامو (۱۳۲۹)
بیگانه اثر آلبر کامو (با خبرهزاده، ۱۳۲۸)
قمارباز (رمان) اثر فئودور داستایفسکی (۱۳۲۷)[۶][۲۴]
عزاداریهای نامشروع اثر محسن امین (از عربی، ۱۳۲۲)