"جین آستین" زنی مستقل و هوشمند بود که در طول زندگانی خویش سعی کرد به خوبی ببیند، به دقت بشنود، به لطافت حس کند، به موقع لمس کند و به درستی تحلیل کند. مجموعۀ این ویژگیها سبب شد تا در داستانهایش بتوانیم به خوبی با قهرمانها و شادیها و ناشادیهایشان ارتباط برقرار کنیم و همراهشان بخندیم و اشک بریزیم. جین آستین را نویسنده کلاسیک میدانند، اما قلمش به هیچ عنوان از این روزگار دور نیست و چه بسا که به احساسات نهفته آدمی نزدیکتر هم شده باشد.
به قلم: فرگل خوشبین
کمتر کسی است که در آسمان پهناور ادبیات کلاسیک انگلیس، ستاره پرفروغ "جین آستین" را ندیده باشد و نام این زن بزرگ را نشنیده باشد. "جین آستین"، زاده 16 دسامبر سال 1775، نویسنده رئالیست قرن 18 و 19 انگلیسی است. در طول 41 سال زندگانی خود 6 رمان را به رشته تحریر درآورد؛ 6 رمان که هنوز هم، پس از گذشت بیش از 200 سال، محبوب و مقبول شناخته میشوند.
6 رمان که باعث شده تا "ویرجینیا وولف" زبان به تحسینش بگشاید، "ناباکوف" او را نویسندهای بزرگ خطاب کند، "مارگارت اتوود" او را ستایشبرانگیز بداند، "ایشی گورو" الهامبخش صدایش کند و میلیونها نفر از سراسر جهان شیفتۀ کتابهایش باشند.
"جین آستین" آخرین فرزند از هفت کودک خانواده آستین بود که در "همپشر" واقع در جنوب شرقی انگلستان، زاده شد. پدرش کشیش بود و در سال 1801، مصادف با بازنشستگی پدر، خانواده به شهر "بث" نقل مکان کرد و سپس با فوت پدر در سال1805، آستین جابهجاییهای زیادی را از سر گذراند تا اینکه در سال 1809، توانست دوباره در همپشر سکنا بگزیند.
"جین آستین" در دوران حیاتش 6 رمان را به سرانجام رساند که 4 عنوان از آنها پیش از مرگ و دو کتاب هم پس از مرگش منتشر شدند. رمانهای "عقل و احساس"، "غرور و تعصب"، "منسفیلد پارک" و "اما" زمانی منتشر شدند که چشمان آستین هنوز رو به افقهای روشن زندگانی باز بود اما انتشار دو کتاب "نورثنگر ابی" و "ترغیب" در 1818 چاپ شدند. "لیدی سوزان" و "واتسنها" نیز دو کار نیمه تمامی بودند که آستین برای اتمامشان مجالی نیافت و نگارش رمان "سندیتن" هم به دلیل مرگ زودهنگامش، نیمهتمام باقی ماند.
از زندگی شخصی "جین آستین" اطلاعات زیادی در دست نیست؛ مورخان میدانند که نزدیکترین شخص خانواده به او خواهری به نام "کاساندرا" بوده است که عمدهترین اطلاعات در دست از روزمرگیهای جین، حاصل پژوهشهایی است که بر نامههای جین به کاساندرا انجام پذیرفته است.
دو خواهر مدتی به منظور تحصیل راهی آکسفورد میشوند اما یک بار به دلیل شیوع بیماری تیفوس و بار دیگر به علت فقر و بیبضاعتی مالی، دست از تحصیل در مدرسه شبانهروزی میکشند و به شهر خود بازمیگردند. جین هیچگاه محل اقامت خود را ترک نکرد، جز معدود مواردی برای سفر به لندن و پروسه درمانش که اواخر عمر در "وینچستر" گذشت. او هیچگاه راهی را که قهرمانان داستانهایش طی کردند، طی نکرد و تن به ازدواج نداد؛ گرچه چندباری تا مرز تأهل پیش رفت اما هیچگاه این امر، رنگ واقعیت را به خود نگرفت.
در سال 1871، کتابی تحت عنوان «a mirror of jane austein» منتشر شد که حاصل تلاشهای برادرزاده جین، "جیمز ادوارد آستین"، برای شناخته شدن هرچه بیشتر جین است. در این کتاب میخوانیم که کتابخانهای بزرگ در منزل پدری "جین آستین" وجود داشته است که امکان غرق شدن در دنیای ادبیات را برای کودکی و نوجوانی جین، فراهم آورده بود. شاید بتوان این کتابخانه را آغاز علاقه "جین آستین" به ادبیات دانست. علاقهای که سبب شد تا جین جوان، کلیشههای زنانگی زمان خود را بشکند و از قلب جامعهای که زنانش فقط به مهمانی و زرق و برق جواهرات و لباسهایشان اهمیت میدادند، آثاری را خلق کند که اخلاقیات و انسانیت را ورای مرزهای جنسیت نشان میدهند.
"جین آستین" زنی خوش مشرب بود که علاوه بر نویسندگی، به سوزن دوزی، زبان فرانسوی، طراحی و رقص هم تسلط داشت. او را آنچنان که باید در زمان حیاتش نشناختند. جامعه قرن هجدهم انگلیس چنین نبود که زنان را در کنار مردان به عنوان نویسنده بپذیرد و همین امر سبب شد تا کتابهای آستین در زمان حیاتش بدون ذکر نام او منتشر شوند.
در انگلستان قرن 18، عموم نویسندگان آثار رمانتیکی را خلق میکردند که به توصیفات عاشقانه پرسوز و گدازی از عشق مرسوم در طبقه اشراف، میپرداختند. ادبیات انگلستان میان نوشتههای گوتیک تا رمانتیک در نوسان بود و الگویی متداول و همهگیر شکل گرفته بود.
در چنین زمانهای، قلم آستین حکم انقلاب را داشت. شخصیتهای داستانهای او از طبقه اشراف نبودند و اتفاقات غیرمنتظرهای برایشان نمیافتاد؛ سیاست در نوشتههایش نقش پررنگی نداشت و الگوها و رسوم اجتماعی، بدون اغراق بازگو میشدند. عاشقانههای "جین آستین" از فضای اروتیکی دور بودند و او از توصیفات اضافه در زمینه عشق، پرهیز میکرد.
جین آستین طغیانگر و انقلابی بود؛ اما طغیانگری که هیچگاه اخلاقیات را فراموش نکرد و آرمانهایش را همسو با اخلاقیات بنا نهاد. زنان در داستانهایش نقش مهمیرا ایفا میکنند و بررسی رمانهای آستین از منظر جامعه شناسی نشان میدهد که قلم این نویسنده بزرگ، نوعی اعتراض است به مردسالاری متداول زمان خود.
جین آستین به درک درستی از روابط انسانی رسیده بود که این درک، درونمایه اصلی آثار او را در بستری از داستانهای عاشقانه تشکیل میدهد. او زبان موزون و شعرگوییهای نویسندگان پیش از خود را کنار زده و با سادگی اما عمق کلام خود، خوانندگان زیادی را مجذوب آثارش میکند. بسیاری اهمیت و ارزش آستین را در ادبیات کلاسیک انگلیس، هم تراز شکسپیر در درام میدانند.
در ادامه به بررسی آثار این نویسنده جنجالی میپردازیم.
اولین رمانی که از جین آستین منتشر شد، "عقل و احساس" نام داشت. این کتاب روایتی است از سرگذشت دو خواهر به نامهای "ماریان" و "الینور". یک خواهر با رفتارهای هیجانی، برون گرا و احساسی است اما دیگری عقل گرا و درون گرا. "الینور" بسیار ملاحظهگر است و در پنهان کردن احساسات خود تبحر خاصی دارد، طوریکه دیگران تصور کنند او هیچ احساسی ندارد. "ماریان" اما زندگی را با روشنایی احساس میبیند و پیش میبرد. در این کتاب مخاطب، ماجرای نقل مکان خواهران "دشوود" به خانهای جدید و همچنین موجهایی را دنبال میکند که اقیانوس زندگیشان را متلاطم میسازد؛ موجهایی نظیر دلشکستگی و یأس و نومیدی.
"جین آستین" اولین پیش نویس کتاب را در سال 1795 تمام کرد، درست زمانیکه بیست سال داشت. عنوان اولیه کتاب " الینور و ماریان" بود؛ 2 سال بعد آستین شروع به بازنویسی رمان کرد و درنهایت در سال 1811 نسخه نهایی کتاب تحت عنوان "عقل و احساس" منتشر شد.
داستان این کتاب در جنوب غربی انگلستان میگذرد و ماریان و الینور، هرکدام نمادی از جنبشهای رفتاری زمانه در حال تحول نویسندهاند؛ او در این کتاب بدون پیشداوری یا تقسیمبندی کاراکترها به سیاه و سفید، الگوهای رفتاری گوناگون را مینمایاند.
مسئلۀ پول و مادیات از دیگر مسائل مهم مطرح شده در این کتاب است. عاشقهای این داستان میآموزند که برای دستیابی به شادکامی منطبق بر اصول اجتماعی و رفاه مادی، لازم است تا عقل و احساس را در کنار هم قرار دهند و از هرکدام آنچنان که باید و شاید، استفاده کنند.
ادبیات کلاسیک تاریخ انقضا ندارد و ورای زمان و مکان، مخاطب را مجذوب خود میسازد. این عدم محدودیت در عرصه تصویر هم خود را نمایانده است. کلمات آستین را کارگردانان زیادی در قالب تصویردر آوردهاند. کارگردانانی نظیر "انگ لی" که در سال 1995، فیلمی 136 دقیقه ای را بر اساس رمان آستین و با همان نام، "عقل و احساس"، روی پرده سینما نمایش داد و باعث شد تا شمار زیادی از مخاطبین، علاقهمند به کارهای جین آستین شوند.
در سال 1813، دومین رمان رسمی جین آستین با نام "غرور و تعصب" منتشر شد. جین آستین "غرور و تعصب" را «بچهی دلبند من» میخواند و بسیاری از منتقدین این کتاب را بهترین اثر آستین میدانند. داستان کتاب از آنجا آغاز میشود که مردی ثروتمند به نام "چارلز بینگلی" به خانهای در نزدیکی خانه خانواده "بِنِت" نقل مکان میکند و خانم بنت که صاحب 5 دختر است، سودای آن را در سر میپروراند که یکی از دخترهایش را به وصال بینگلی جوان و پرآوازه برساند. در یک مهمانی، جین، یکی از بزرگترین دختران خانواده بنت، به آقای بینگلی دل میبندد و رابطهای عاشقانه میان این دو شکل میگیرد. اما ماجرا به اینجا ختم نمیشود و در ادامه داستان، آستین ماجراهای آقای دارسی، دوست آقای بینگلی، و الیزابت را بیان میکند. غرور دارسی الیزابت را آزار میدهد و او دارسی را نمیپذیرد.
"غرور و تعصب" داستان تلاشهای یک عاشق برای اصلاح خود و آموختن از معشوق است، تلاشی که حتی ممکن است ناخودآگاه و ندانسته باشد. "جین آستین" در این کتاب نشان میدهد که عاشق و معشوق باید به کمال یکدیگر کمک کنند و موجب بالندگی محبوبشان شوند.
از نکات قابل توجه کتاب، زبان طنز و شیرین آستین و توصیفات ظریف او از احوالات عمومی جامعه و جریانهای فکری رایج آن است. تصویری که آستین از زندگی زنان در آن دوران ارائه میدهد، تصویری دقیق و نگاهی موشکافانه است که مخاطب را با انگلستان وقت، بیشتر آشنا خواهد کرد.
نخستین بار این کتاب در اسفند سال 1336، توسط "شمس الملوک مصاحب" ترجمه شد و نشر "جامی" آن را منتشر کرد. دیگر ترجمه مشهور آن به دست "رضا رضایی" انجام شد و توسط نشر "نی" منتشر شد.
سومین کتاب مشهور جین آستین "منسفیلد پارک" نام دارد که در سال 1814 منتشر شد. در این کتاب آستین، خواستهها و تمایلات را در برابر بایدها قرار میدهد و ذهن مخاطب را درگیر مسئله فضیلتهای اخلاقی میکند.
"منسفیلد پارک" سرگذشت دختری محجوب و خوش قلب به نام "فانی پرایس" است که پس از مرگ مادرش ناچار به زندگی با عمو و خانواده عمو خود میشود. عمو دارای 4 فرزند به نامهای "ادموند"، "تام"، "ماری" و "جولی" است که "ادموند" عاشق "فانی" میشود.
در ادامه میخوانیم که عمو رهسپار سفری کاری به هند میشود و این سفر، تلاطمهایی را در خانواده بوجود میآورد که عشق فانی و ادموند هم تحتالشعاع قرار میدهد. "فانی" در این داستان اتفاقات زیادی را میبیند، حرفهای بسیاری را میشنود و حوادثی را از سر میگذراند که او را بر سر دوراهیهای سخت قرار میدهد و او در این آزمونهای دشوار باید تلاش کند تا فضیلتهایی را که به آن باور دارد، محفوظ بدارد. آستینن در این کتاب ارزش آدمها را به ثروت و قدرت و ظاهر نمیداند، بلکه سنجش نیک از بد برای او بر اساس خیرخواهی، مهربانی، تواضع و رفتارهای صحیح و انسانی است.
"اِما" چهارمین رمانی است که در زمان حیات جین آستین منتشر شد. مضمون اصلی این رمان کلاسیک، برداشتهای نادرست از مفهوم عشق و قضاوتهای ناصحیح از عاشقی است. قهرمان اصلی این کتاب بانویی به نام "اما وودهاوس" است. فرق مهم و چشمگیر "اما" در مقایسه با سایر قهرمانهای جین آستین، موقعیت اشرافی زندگی او و ثروت هنگفتش است. "اما" از طبقه متوسط نیست و ویژگیهایی همچون زیبایی و هوش و ثروتمندی در او پررنگ است. اما خودخواه و لوس است و از بررسی شخصیت و رفتارهای او نمیتوان پختگی، برتریهای اخلاقی یا بلوغ فکری را استنباط کرد. احساسات زنان در این کتاب محور اصلی را تشکیل میدهد و باقی مفاهیم بر این ستون اصلی استوار ایستادهاند. "اما" هم از زبان طنز و شوخیهای ظریف جین آستین بهرهمند است و نثری بسیار پخته و حرفهای دارد، اما حقیقت آن است که نتوانست مقبولیت و محبوبیت "غرور و تعصب" را در میان عموم مردم کسب کند.
شخصیت "اما"، زنی ظاهربین و پرافاده است که آستین با توضیح و توصیف دقیق اشتباهاتش، مخاطب را وامیدارد تا از ظاهربینی و قضاوت اطرافیان بپرهیزد.
پنجمین کتاب معروف جین آستین، "نورثنگر ابی" نام دارد که در سال 1818 و پس از مرگ نویسنده منتشر شد. قهرمان "نورثنگر ابی"، "کاترین مورلند" نام دارد. کاترین دختری ساده، خوش قلب و علاقهمند به کتاب و ادبیات است. او که سفر کردن را دوست دارد، به منظور کسب تجربههای جدید به شهر سفر میکند اما در گرداب حوادثی اسیر میشود که به او نشان میدهند زندگی واقعی چقدر با کتابهایش متفاوت است. نویسنده در این کتاب توانسته به خوبی احساسات نهفته آدمی را نمایان کند و از عمق ترسها و نومیدیها آنچنان داستان جذابی را بیافریند که مخاطب را به همذاتپنداری تشویق میکند.
"ترغیب" نام ششمین و آخرین کتابی است که از جین آستین میشناسیم. "ترغیب" هم در سال 1818 و پس از مرگ جین آستین منتشر شد. "ان الیوت" قهرمان صبور و محجوب این داستان است. "ان الیوت" در جامعهای زندگی میکند که معیار ارزشگذاریاش اصالت خانوادگی و ثروت است. او مجبور است با توجه به این دو معیار تصمیمی مهم را اتخاذ کند؛ تصمیمی که برایش نومیدی و اندوه را به همراه خواهد داشت. "ان الیوت" زخم ناکامی را بر تن دارد و حال باید دید چه چیز میتواند او را ترغیب کند تا زخم خویش را نادیده بگیرد و حریم امن خود را ترک گوید.
"جین آستین" زنی مستقل و هوشمند بود که در طول زندگانی خویش سعی کرد به خوبی ببیند، به دقت بشنود، به لطافت حس کند، به موقع لمس کند و به درستی تحلیل کند. مجموعۀ این ویژگیها سبب شد تا در داستانهایش بتوانیم به خوبی با قهرمانها و شادیها و ناشادیهایشان ارتباط برقرار کنیم و همراهشان بخندیم و اشک بریزیم. جین آستین را نویسنده کلاسیک میدانند، اما قلمش به هیچ عنوان از این روزگار دور نیست و چه بسا که به احساسات نهفته آدمی نزدیکتر هم شده باشد.
برای مشاهده آثار جین آستین به این لینک مراجعه بفرمایید.