به قلم: حسین باغ شیخی
به بهانه گرامیداشت هفته دفاع مقدس و ماه محرم و ایام تعزیت حضرت حسین (علیه السلام) معرفی کتاب بامحوریت ادبیات دفاع و روایتی سراسر کربلایی از راوی این کتاب باعنوان:
دیدن جلد کتابی که رویش نوشته خاطرات فرمانده گردان «حضرت ابالفضل علیهالسلام»، آن هم با عنوان «آب هرگز نمیمیرد»، بهخودی خود آنقدر جذاب هست که آدم را ترغیب کند به خریدن و خواندن آن. شاید برای همین است که سراسر کتاب، بوی آن حضرت را به خود گرفته و راوی داستان هم، در دستنوشتهای که در ابتدای کتاب، خودنمایی میکند، چنین نوشته است:
«از روزی که در ۶ سالگی روضه ی مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیه السلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان –انصارالحسن علیهالسلام - به نوکری گردان حضرت ابالفضل علیهالسلام منصوب شدم و تشنه آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل علیهالسلام می ریخت و به تاریخ آبرو می داد ».
کتاب "آب هرگز نمی میرد" روایت جانبازی است که از ابتدای دوران دفاع مقدس حضور فعالانه ای داشت. وی از ابتدای سال 62 فرمانده گردان 152 ز لشکر 32 انصارالحسین (ع) بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای 5 در سال 65 حضور داشت و به تعبیر سردار حسین همدانی نقش او در عملیات مرصاد مغفول ماند.
با توجه به اهمیت تاریخ شفاهی دفاع مقدس و لزوم جمع آوری خاطرات دفاع مقدس و تأکیدات مقام معظم رهبری مبنی بر اینکه «این جنگ (جنگ هشت ساله) حقیقتاً یک گنجِ تمام نشدنی است» و باید آن را استخراج کرد و هر رزمنده ای در این راستا وظیفه دارد تا خاطرات خود را برای آگاهی نسل های بعد از جنگ بیان و ثبت کند. خصوصیت دیگر کتاب، بیان صریح و شفاف و بدون اغراق راوی و نویسنده از وقایع جنگ است، بهطوریکه خوانند تصور میکند در گرماگرم وقایع و رخدادهای جنگ قرار دارد.
در مقدمه «آب هرگز نمیمیرد» میخوانیم: «این کتاب اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل و چهار فرمانده لشگر 32 انصارالحسین به سامان رسیده است. این روش برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات بوده است و لیکن اذعان میکنم با وجود این تلاش جمعی به باطن کربلا یا همان سرحاج میرزا نرسیدهام که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژهها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخمها و تیر و ترکشهایی که بر سر و سینه و دست و دوپای قطع شده حاج میرزا نشست، روایت میشود» .
به واقع استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل (ع) در این کتاب می توان دریافت. «سردار میرزامحمد سلگی فرماندهی شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیهالسلام کردهاند. او از تبار انصارالحسین علیهالسلام است و حاضر نیست سرمایهی گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» میداند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در ۸ سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت».
این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه های این کتاب حدود 50 نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیات ها و اولویت بندی انجام گرفته است.
سردار حسام، این کتاب را در یازده فصل با عنوانهای کُر شیخ علی ممد، رنگ خدا، زیر علم عباس، گردان سقاها، مجنون؛ جنگ آب و آتش، شب عاشورایی انصارالحسین، فاو؛ سلام بر تشنگی، آب هرگز نمیمیرد، ما گردان ابالفضلیم، با دو پای بریده و فصلی با عنوان خدا با ما بود، تدوین کرده است.
طالبی با اشاره به آغاز کار جمع آوری خاطرات این کتاب از 23 بهمن 91 اظهار داشت: جانباز میرزا محمد سُلگی با دو پای قطع شده این افتحار را در کارنامه خود ثبت کرده که به عنوان ریاست ستاد لشکر 32 انصارالحسین(ع) برگزیده و در عملیات مرصاد فرماندهی اولیه این عملیات را بر عهده داشت که با وجود ارتفاعات چهارزبر تا آنجا که می توانست می رفت اما جاهایی هم بود که با برانکارد وی را به ارتفاع می بردند، این در حالی است که در طول دفاع مقدس به ندرت می شود مشاهده کرد که فرماندهی با دوپای قطع شده در کنار رزمندگان حضور داشته باشد
سردار جانباز میرزا محمد سُلگی:
متأسفانه وقتی از دفاع مقدس حرف میزنیم، خیلی راحت دشمن را نادان، ناتوان و دیوانه تلقی میکنیم، اما اینطور نبود، بلکه دشمن با تمام قوا و تجهیزات نظامی به میدان آمده بود.صدام حسین در مصاحبهای در اوایل جنگ تحمیلی بیان کرد، مصاحبه بعدی را سه روز دیگر در تهران انجام میدهم و این حرف او بر اساس تاکتیکها، امکانات، تجهیزات و قوای نظامی بود که در اختیار داشت و شاهد بودیم در ابتدای جنگ، آنها به راحتی از مرزهای کشور عبور کردند. عراق برای شروع این جنگ وضعیت ما را به خوبی بررسی کرده بود و در ابتدای جنگ نیروهای سپاه پاسداران و ارتش ما از آمادگی خوبی برای مقابله برخوردار نبودند و وضعیت نابسمانی داشتند.
سردار سلگی دراین کتاب با استناد به آیه «و من یتوکل الله فهو حسبه» اذعان میدارد: یکی از ویژگیهای نیروهای ما در جنگ، ایمان و اعتقاد راسخ آنها به خدا بود و مصداق این آیه شریفه را که هر کس به خدا توکل کند، خداوند آنها را کفایت میکند، میتوان به عینه مشاهده کرد و این مسئلهای بود که عراق در جنگ با ایران درنظر نگرفته بود.
در کنار این دو، موضوعی که در بیان خاطرات میرزامحمد در سراسر کتاب میتوان ملاحظه کرد، ارتباط معنوی نیروهای این لشگر با آفریدگار جهان است، بهطوریکه میتوان از همین نکته، پی به امدادهای الهی در یاری رساندن به رزمندگان اسلام دانست. در بخشی از کتاب چنین آمده است: «حاج حسین همدانی از فرمانده گردانها و واحدها خواسته بود که در ابتدای گزارششان حتما، آیه یا حدیثی بخوانند و به نکته و موضوعات مهم و اصلی اشاره کنند و حاشیه نروند. یادم هست که هرکس آیه یا حدیثی خواند. مسئول تدارکات تیپ –محمود علیون- سورهی حمد را خواند. او همیشه این سوره را میخواند و میگفت: «من فقط این سوره را بلدم و اگر به آن عمل کنیم برایمان کافی است.» و راست هم میگفت.» بعدتر میتوان در متن وقایع و مخصوصا عملیاتهایی که توسط این گردان انجام شده، تأثیر این ایمان را به خوبی مشاهده کرد. برای مثال در جایی از این کتاب آمده است: «تصویر محسن امیدی در شب عملیات والفجر ۲ پای کوه کلهقندی در ذهنم آمد. آن شبی که او سرش را به خدا عاریت داده بود. تا جلو بیفتد و نیروها پشت سرش به خط دشمن بزنند. یا ابالفضل گفتم و به سمت تیربار مقابل دویدم، نیرویی در پاهایم جمع شده بود که میخواستم پرواز کنم. پشت سرم فریاد الله اکبر برخاست و همه مثل برق و باد بر سر دشمن فرود آمدند.
تیربارچی دشمن رها کرد و به سمت تپهی «عباس عظیم» گریخت. دو گروهان اول و دوم هم مثل سیل، سد مقابلشان را شکستند و تیراندازی شدت گرفت و ظرف چند دقیقه صدای تیر کم شد. بعثی ها یا کشته شدند یا به سمت تپهی عباس عظیم فرار کردند و عدهای هم دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند. چند مجروح و شهید داده بودیم. دو سه نفر از بسیجی ها عصبی بودند و به تلافی میخواستند که اسرا را بزنند، سرشان داد کشیدم: «ما اسیر نمیکشیم، برگردید توی کانال».
حمید حسام پیش از این 12 عنوان کتاب دیگر با نامهای «پوتینهای آشنا : روایت زندگی، حماسه و شهادت سردار شهید بختیار جمور»، «دلیل : روایت حماسه شهید علی چیتسازان»، «دهلیز انتظار»، «راز نگین سرخ»، «سفر به روایت سرفه ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱»، «سوم خردادی ها: بر اساس زندگی شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)»، « سهم من از چشمان او»، «عطر شببوها: قصه فرماندهان (سردار شهید مهندس حاج محمود شهبازی)»، «شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)»، «غواص ها بوی نعنا می دهند»، «فقط غلام حسین باش: روایت جانباز سرافراز٬ حسین رفیعی» و «وقتی مهتاب گم شد: خاطرات علی خوش لفظ» نوشته و منتشر کرده بود، کتاب «راز نگین سرخ» او به زبان انگلیسی و «سفر به روایت سرفه ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱» او به زبان ژاپنی هم ترجمه شده است.
«آب هرگز نمیمیرد» را انتشارات صریر با همکاری نشر بیست و هفت، با شمارگان سههزار نسخه، قطع رقعی، جلد سخت، با شمارگان سه هزار نسخه، 742 صفحه روانه بازار نشر کرده است.
برشی از کتاب:
در صفحه 501 تا 503 «آب هرگز نمیمیرد» درباره عملیات کربلای چهار و به شهادت رسیدن تعداد زیادی از غواصان ایران، میخوانیم: «طرح مانور از نحوه عبور غواصان و شکستن خط، شبیه عملیات قبلی یعنی والفجر 8 بود با این تفاوت که اینجا عرض رودخانه اروند رود در بیشتر جاها، کمتر از منطقه والفجر 8 و دهانه خلیج فارس بود. این نزدیکی یک مزیت برای رسیدن سریع و برقآسای غواصان به ساحل دشمن به حساب میآمد و در محاسبات روی کالک و نقشه، عبور از عرض 800 متری اروند در این منطقه به مراتب آسانتر از عبور دهمین رودخانه با عرض 2000 متر در عملیات والفجر 8 بود.
ما برای اولین بار با نیروی خط شکن غواص در موج اول قرار میگرفتیم و حال آنکه در عملیات قبلی، ما در ادامه موج دوم و با گردانهای پیاده وارد کارزار در فاو شدیم.
دوم اینکه محدوده عملیاتی ما در میانه و وسط پنج لشگر خط شکن بود و غواصان ما باید از محل تلاقی رودخانه کارون و اروند رود به آب میزدند و در سکوت کامل از کنج جزیره عراقی امالرصاص در داخل اروند عبور میکردند و با رعایت اصل غافلگیری در شب، خط دشمن را در سمت چپ جزیره امالرصاص به طول سه کیلومتر به تصرف خود درمیآوردند. وجود جزیره امالرصاص در داخل اروند و مقابل کارون برگ برنده دشمن محسوب میشد و قطعاً دشمن را هوشیارتر میکرد و کار را برای عبور غواصان سختتر.
در پادگان شهید مدنی دزفول بودیم که خبر رسید، هواپیماهای عراقی اردوگاه گردان غواصی جعفر طیار در سد گتوند را بمباران کردهاند و تعداد زیادی از غواصانم به شهادت رسیدهاند، جعفر طیار در جزیره مجنون 90 غواص داشت و حالا قریب سه برابر این نیرو را سازماندهی کرده بود. به علاوه تعدادی از غواصان با تجربه گردانهای پیاده، کمک کار غواصان جعفر طیار بودند. به همین دلیل جعفر طیار از گروهان به گردان ارتقاء یافته بود.
آنها باید از چند نقطه که قبلاً غواصان اطلاعات و عملیات شناسایی کرده بودند، به آب میافتادند و آن سه کیلومتر را میشکستند و راه را برای حرکت برقآشاس قایقها و گردانهای پیاده باز میکردند، خبر بمباران این گردان در سد گتوند، موجی از نگرانی در سطح فرماندهان انداخت و تردیدها برای اطلاع دشمن از عملیات قریبالوقوع بیشتر شد. شاخص ما در خشکی، پشت خط دشمن یعنی منطقه الحاق گردان ما با گردانهای مجاور امامزادهای به نام امامزاده عبدالله بود. امامزاده دو کیلومتر عقبتر از خط اول دشمن قرار داشت و دیدن آن احساس خوبی به ما داد و قلباً باور داشتیم که این امامزاده نیز دست ما را میگیرد.
هر بار که از دیدگاه به منطقه نگاه میکردیم، تحرکات جدید دشمن بیش از قبل هویدا بود. آنها نخلهای پشت خطشان را میانداختند و بین عقبه و خطشان تا لب آب جاده میزدند و به دلیل هموار بوددن زمین برجستگیهایی از خاک مثل یک تپه کوتاه میساختند که در صورت لزوم تانک روز آن بایستد و از آن بالا اروند رود را بزند. در خط مقدم نیز وجود کانال سراسری بتونی با سنگرهای متعدد تیربار و حتی پدافند ضدهوایی نشان میداد که احتمالاً دشمن از عملیات خبردار شده است».
کلام رهبری درباب این جانباز عزیز دفاع مقدس :
مقام معظم رهبری در مورد این جانباز عزیز فرمودند که اگر برای من مقدور بود، برای دید این مرد بزرگ به همدان میرفتم. ایشان سردار سلگی را نادیده و بدون هیج شناختی با حرفها و صداقت کلامش، میشناسند. سخن رهبری در مورد سردار سلگی حرفی مبالغهآمیز نیست؛ این سخن یک نوع رابطه عرفانی و معرفتشناسی است، بین کسی که با فراست و نور ایمان حقیقت درونی انسان را میفهمد و میبینید.
تقریظ مقام معظم رهبری:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام بر یاران حسین (علیهالسّلام) و سلام بر لشگر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سُلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون میتوانم یافتن سوی درون من هم ...
در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترین ها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شدهاند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالی مقام علی چیت سازیان نیز دارای همین برجستگی ها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.
کتاب فوق را می توانید به صورت حضوری از فروشگاه ساربوک، شعبه تلگرافخانه و یا به صورت غیرحضوری از اینجا تهیه فرمایید.